چکیده:
یکی از حوزههای مباحث قرآنی در ارتباط با مدیریت اسلامی، قصص قرآنی است. در داستانهای تاریخی قرآن در کنار مردان بزرگ به زنان بزرگ نیز اشاره شده است. زنان ممتاز و برگزیدهای که در فراست و هوش سرشار و در توانایی بر درک حقایق و حل مسایل و رویدادهای اجتماعی و سیاسی و مبارزه و ایستادگی در برابر ظلم و ستم از منزلت بالایی برخوردار بودند. این زنان مدیرانی کارآمد بودند که توانستند در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اعتقادی، فرهنگی، خانوادگی و... بدرخشند. از اینرو به عنوان الگوهای مدیریت زنان معرفی شدهاند. چنانکه از مدیرانی غیر مسؤول و ناکارآمد نیز در قطب منفی سخن به میان آمده است. اینک به برخی از آنها اشاره میشود:
بلقیس ملکه سبا؛ الگوی حکومت و زمامداری در عرصه سیاسی:
بلقیس سمبل مدیریت سالم است. در سایه مدیریت سالم است که جامعه به کمال و سعادت میرسد. بلقیس زنی خردمند و مآلاندیش بود که در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و کشورداری از تجربیات بالایی برخوردار بود و این موجب سلامت رأی و روشنبینی او شده بود. او با درایت و ذکاوت خویش، دعوت به یکتاپرستی را پذیرفت و با تمام قدرت و شوکتی که داشت، تسلیم حق شد. اقرار بلقیس به خطای خویش و توبه زیبای او حکایت از وارستگی و شجاعت و عظمت روحی این بانوی مدبر میکند.
یوکابد مادر موسی علیهالسلام؛ الگوی فداکاری و کیاست در عرصه اجتماعی:
یوکابد (س) محل وحی الهی بود. او با الهام غیبی از جانب پروردگار به مراقبت از فرزندش پرداخت. این زن توانمند از نوعی مدیریت هوشمندانه و کیاست برخوردار بود که در برابر سختترین حوادث، مقاومت و ایستادگی کرد و توانست مأموریت خود را با موفقیت به پایان برساند. در دامان این بانوی قهرمان، فرزندی تربیت میشود که بساط ظلم و ستم فرعون و فرعونیان را بر میچیند و نهضتی بزرگ برای نجات مستضعفان برپا میکند.
آسیه همسر فرعون؛ الگوی مبارزه و شهادتطلبی در عرصه اعتقادی:
آسیه همچون مبارزی یکتاپرست تا پای جان از موسی علیهالسلام و عقیدهاش دفاع میکند و بر فرعون ضربه وارد میکند. او زنی قهرمان و خستگیناپذیر بود که با مدیریت و برنامهریزی هوشمندانه توانست زمینهساز
قیام موسی علیهالسلام باشد. رشد و شخصیت انسانی و ایمانی کار این زن را به جایی میرساند که در کاخ زمینی فرعون به سر برد ولی کاخنشین آسمانی بهشت شود. او سالها یکتاپرستی کرد و سرانجام در راه مبارزه علیه ظلم و بی عدالتی به شهادت رسید.
مریم مادر عیسی علیهالسلام؛ الگوی پرستش و پاکدامنی در عرصه عبادی:
حضرت مریم به عنوان یک انسان کامل متجسم فضایل معنوی بوده و سرمشق و الگوی سالکان اعم از زن و مرد میباشد. او که مظهر عفاف و پاکدامنی بوده به درجه والایی از انسانیت میرسد که مادر پیامبری اولوالعزم همچون عیسی علیهالسلام میشود. وی با مدیریت آگاهانه این پیامبر الهی را در تمامی مرحل زندگی صبورانه حمایت میکند و انواع مشقتها و سختیها را تحمل میکند. مریم برای انجام این رسالت الهی در معرض تربیت و گزینش از جانب خداوند قرار میگیرد و همنشین ملائکه میشود و قرآن از او به عنوان برترین زن جهان یاد میکند.
همسران نوح و لوط علیهماالسلام؛ الگوهای خیانت و رذالت در عرصه فرهنگی و خانوادگی:
در قرآن کریم این دو زن سمبل کفر و خیانت معرفی شدهاند و مایه عبرت برای دیگران. آنها همسران دو پیامبر صالح بودند که حقیقت را درک نکردند و به پیامبران الهی و آرمانهای آنها خیانت کردند. آن دو اقدام به سمپاشی در ترویج فرهنگ توحیدی نمودند و همراه با هلاکت خود، جامعه خویش را نیز به نابودی کشاندند.
نتیجه آن که سیر در زندگی گذشتگان، خود به عنوان یک اصل قابل تفکر دارای اهمیت است. معرفی زنان مدیر و کارآمد و نیز زنان غیر متعهد و خائن و بیان ویژگیهای مدیریتی هر کدام، موضوع مورد بررسی در این مقاله میباشد.
واژگان کلیدی:
قرآن، زنان، الگوهای مدیریت، بلقیس، یوکابد، آسیه، مریم، همسران نوح و لوط
1- مقدمه:
سبک مدیریتی هر جامعه متأثر از ارزشهای حاکم بر آن جامعه است، الگوی مدیریت اسلامی نیز منبعث از اصول و قوانین مشخصی است که بر اساس ملاکهای اسلامی استوار گشته و سمت و سویی الهی دارد و هدف آن ارتقای انسان در جهت کمال و بهبود نظامهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، خانوادگی و... است.
در دهههای اخیر، بخصوص در کشورهای اسلامی، در عرصههای گوناگون مدیریتی از الگو و الگوسازی بسیار سخن رفته و ضرورت دستیابی به الگوهای مدیریتی اسلامی مورد تائید و تأکید قرار گرفته است. سیردر تاریخ و به تعبیر قرآن سیر در زندگی گذشتگان در این راستا، خود به عنوان یک اصل قابل تفکر دارای اهمیت است (2) در حقیقت تاریخ نمودی از بودها و نبودهایی است که از آنها درس بایدها و نبایدها را میتوان آموخت.
یکی از موضوعات مهمی که در قرآن از آنها سخن به میان آمده، زنانی هستند که در خلال رویدادهای تاریخی و قصص قرآنی معرفی شدهاند. گروهی از این زنان چهرهای خوب و برخی نیز چهرهای بد داشتهاند و به نوعی هر کدام نقشهای حساس مدیریتی نیز عهدهدار بودهاند. قرآن
کریم با بیان نقش این زنان در دو قطب مثبت و منفی و ارائه سرگذشت آنها میخواهد آنان، هم مایه سرمشق باشند و هم مایه عبرت. سرمشق از زنان پارسای نامآوری که منشأ دگرگونیهای مثبت بودهاند و عبرت از زنان بی ایمانی که موجب انحطاط فضیلت انسانی و بدنامی خود و گرفتاری دیگران گردیدهاند. معرفی این زنان و بیان ویژگیهای مدیریتی آنها که بنا به تقریر قرآن میتواند ما را به اصولی از مدیریت اسلامی راهنمایی کند، موضوع مورد بررسی در این مقاله میباشد.
2- مدیریت قرآنی:
مدیریت عبارت است از انجام عملیات برای حصول به هدف یا هدفهای از پیش تعیین شده از طریق هدایت و تلفیق مساعی افراد (3) جهانبینی الهی، کل جهان هستی را به صورت مجموعهای هماهنگ و هدفدار میبیند که تحت تدبیر و مدیریت عالیه الهی قرار دارد و سنتهای ربوبی بر آنها حاکم است و ستیزهجویی با نوامیس تکوینی و تشریعی الهی، نتیجهای جز شکست نهایی ندارد. بنابراین باید در برنامهریزیها و تعیین اهداف و خطمشیها و حتی در اعمال و روشهای جزئی، اراده تکوینی و تشریعی الهی را دقیقا رعایت کرد و از آنجایی که شرافت انسان به روح ملکوتی اوست و امتیاز او بر سایر موجودات مرهون ویژگیهای انسانی وی میباشد که خاستگاه ارزشهای معنوی و الهی به شمار میروند و
قوای نباتی و حیوانی در واقع زمینهساز رشد انسان و کمال معنوی و ابزارهایی برای رسیدن به درجات بلند و سعادت جاودانیاند، بنابراین باید در تعیین اهداف و خط مشیهای هر سازمان و هرجامعهای اولویت و اصالت رابه ارزشهای معنوی داد و هیچگاه نباید اصل را فدای فرع و هدف رافدای وسیله ساخت و هر چند مدیریت مثلا مربوط به یک سازمان اقتصادی باشد ولی اسلامی بودن آن اقتضا میکند که در همان محدوده نیز اهداف معنوی رعایت شود. (4)
در واقع این وظیفه که به حق میتوان آن را اساسیترین وظیفه مدیریت از دیدگاه اسلامی معرفی نمود عبارت است از احساس و پذیرش اینکه انسانهایی که در یک مجموعه مورد مدیریت قرار گرفتهاند، دارای دو بعد مادی و معنوی هستند و اهتمام مدیریت به بعد معنوی آنان نه تنها نباید کمتر از اهمیت بعد مادی آنان باشد، بلکه با توجه به هدف اعلای حیات همه انسانها که قرارگرفتن در جاذبیت شعاع فروغ الهی است، بعد معنوی انسانها با اهمیت بیشتری باید مورداهتمام مدیریت قرار بگیرد. (5) قرآن کریم منبع عام مدیریت اسلامی است این مجموعه وحیانی و اصلیترین منبع هر جستار علمی و دینی، چند مدیریت را ارائه میدهد که همگی برای مدیریت اسلامی اسوه و راه گشایند:
الف ـ مدیریت خداوندی:
این مدیریت مبتنی بر ربوبیت خداوند است. یعنی خداوند غیر از آفرینش جهان و انسان، تدبیر و مدیریت نیز دارد.
ب ـ مدیریت پیامبران:
مدیریت پیامبران بویژه مدیریت رسول خدا (ص) که بخشی از آیات قرآن را به خود اختصاص داده است، قرآن با بیان شیوه مدیریت آنان به ارائه قواعد عام مدیریتی میپردازد که در حوزه مدیریت اسلامی قابلیت الگوبرداری و استنباط سیرههای مدیریتی از آنها وجود دارد.
ج ـ مدیریت صالحان:
خداوند در قرآن کریم به بیان ویژگیهای شخصیتهای صالحی همچون حضرت خضر، ذوالقرنین، مادر و خواهر حضرت موسی، ملکه سبا و... میپردازد که این تقریر قرآن بر سیره آنان میتواند ما را به اصولی از مدیریتی قرآنی راهنمایی کند. (6)
3- الگوهای مدیریت زنان در قرآن:
در داستانهای تاریخی قرآن به زنانی برگزیده و ممتاز بر میخوریم که در فراست و هوش سرشار و در توانایی بر درک حقایق بسیار دشوار و حل مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و خانوادگی به منزلت بالایی رسیده بودند. آنان مدیران کارآمدی بودند که در راه خدا و حفظ
پایداری دین خدا قیام کردند و با مبارزه علنی و غیر علنی خود به حفظ ارزشهای الهی پرداختند. این زنان اساس تربیت الهی و حفظ فرهنگ دینی به شمار میآیند. از این رو بخش مهمی از آیات قرآن در مورد این زنان و حکایت سرگذشت آنان نازل شده، تا بدین طریق نسلهای مختلف را متوجه ارزش و جایگاه آنان نموده و آنها بتوانند با الگو قرار دادن این زنان بزرگ، گامهای صحیح و استواری را در مسیرندگی و فعالیتهای اجتماعی خود بردارند.
در بحث پیرامون مدیریت آینده، اغلب تأکید میشود که زنان، امروزه بزرگترین ذخایری هستند که از آنها استفاده نشده است و در مورد مدیریت هماهنگ ادعا میشود که زنان باید بار سنگین این هماهنگی را به دوش گیرند و اگر یک مدیر میخواهد رشد و پیشرفت کند باید در مقابل خود یک الگوی مثبت و روشن داشته باشد. همه مدیران خوب مدیران خوبی داشتهاند. مدیریت را از طریق تقلید میتوان آموخت. برای اینکه این آموزش به سطوح عمیقتری وارد شود، باید مردان و زنان مدلهایی از جنس خود در ذهن داشته باشند. این موضوع برای زنان بسیار مهم است چون آنها تقریبا اغلب با مدیران مرد مواجه بودهاند. (7)
چنانکه اشاره شد، یکی از شاخصهای الگوسازی مدیریتی زنان از دیدگاه قرآن، قصص قرآن و رویدادهای تاریخی قرآن است. قرآن در خلال این
وقایع مهم تاریخی به معرفی زنانی پرداخته است که در حرکت تبلیغی و ارشادی انبیا علیهمالسلام نقشآفرینی کردهاند. گروهی زنان پارسا و خدمتگزاری بودند که منشأ دگرگونیهای مثبت بودند و گروهی دیگر زنان خیانت پیشهای بودند که منشأ شر و فساد و انحطاط خانوادگی و اجتماعی بودند. قرآن در این سنجش، سیمای جمعی از زنان با ایمان و خداشناس را که از عقل خدادادی بهره گرفتند و به خود و کسان خویش و همنوعان عصر خویش آبرو بخشیدند، نشان میدهد و نیز سیمای برخی دیگر از زنان بی ایمان و کافر را که باعث ننگ خود و شرمساری مردم زمانه خود گشتند، به تصویر میکشد. در این بخش به معرفی برخی از این زنان پرداخته میشود:
بلقیس ملکه سبا؛ الگوی حکومت و زمامداری در عرصه سیاسی:
بلقیس در سرزمین سبا، بهشت روی زمین زندگی میکرد. (8) او در خانه پدرش شراحیل که یکی از ملوک یمن و از قبیله حمیر بود، با ناز و نعمت تمام، بزرگ شد. وی در خانه ملوکانه پدری انواع علوم و فنون را فرا گرفت ویگانه فرزند پدرش بود که پس از مرگ وی جانشین او شد. بلقیس در روزگار سلیمان بن داود در قلمرو بسیار وسیع و گستردهای حکومت میکرد و سلیمان ظاهراً خبر نداشت. یکی از مأموران سلیمان که پرندهای
به نام هدهد بود، این خبر را به او داد. (9)
1- بلقیس و نامه سلیمان علیهالسلام
خداوند متعال به حضرت سلیمان پیامبر، موهبتی ارزانی داشته بود و آن اینکه او هم پیامبر خدا بود و هم فرمانبرداری بزرگ و مقتدر در عصر خویش بود. هر گاه سلیمان علیهالسلام به سفر میرفت یا بر تخت مینشست، سپاهیانی از جن و انس و پرندگان که خداوند مسخر وی کرده بود، پیرامونش را میگرفتند. او در یکی از بازدیدهایش جای پرندهای به نام هدهد را خالی میبیند. پس از مدتی هدهد حاضر میشود و با کلامی شیوا علت عدم حاضر خویش را بیان میدارد و آن آوردن خبری قطعی از سرزمین سبا بود که سلیمان از فرمانروای آنجا بی اطلاع بود. (10) کلام هدهد حاکی از این اطلاعات بود که اولا یک زن عهدهدار مسئولیت خطیر زمامداری آن سرزمین بود، دوم اینکه کمیت و کیفیت حکومت آن زن به گونهای بود که شباهت کامل به حکومت سلیمان داشت. سوم آنکه او تخت و عرشی عظیم داشت و آن حاکی از قدرت نافذ و همه جانبهای میکند که لازمه یک حکومت مقتدر است. (11) هدهد همچنین گزارش میدهد که آنها به جای خداپرستی به پرستش خورشید مشغول بودند و در برابر خورشید سر به خاک مینهادند. سلیمان نامهای برای ملکه سبا از طریق او میفرستد.
بلقیس با دریافت نامه، به سرعت وزیران، فرماندهان لشگری و کشوری و مشاورانش را فرا میخواند تا جلسهای فوقالعاده تشکیل دهند. او میگوید نامهای دریافت کردهام که در آن مسائل بسیار بزرگی مطرح شده است. در این نامه از من و مردم سرزمین من دعوت به پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر او شده است. حال میخواهم با شما مشورت کنم. آنها گفتند که ما مرد جنگیم و امکانات فراوان داریم و میتوانیم در مقابل دشمن بایستیم. بلقیس پاسخ داد: به نظر من تعقل و تدبیر و دوراندیشی عقلانیتر است.
باید سلیمان را آزمود و منتظر عکسالعمل او شد، از اینرو من جنگ را به شما توصیه نمیکنم. اگر سلیمان پیامبر خدا باشد ما توانایی جنگ با او را نداریم و چنانچه پادشاه باشد، هدیه ما را میپذیرد و ما با این قدرت و تدابیر حکومتی بر او پیروز خواهیم شد. بلقیس هدایای بسیاری برای سلیمان علیهالسلام فرستاد. سلیمان به فرستادگان بلقیس گفت: آیا میخواهید نظر مرا با مال دنیا جلب کنید؟ اگر این قصد را دارید بدانید که آنچه خدا به من داده است از آنچه شما دارید بهتر و بیشتر است. این شمایید که از هدیه خود شادی میکنید. اینک به سوی بلقیس و مشاورانش برگردید و به آنها بگوئید من سپاهی به سویشان گسیل میدارم که قادر نباشند در مقابل آن مقاومت کنند آنان را با ذلت و خواری از مملکت سبا بیرون خواهم کرد. (12) به
بلقیس بگوئید که من جز ایمان و اطاعت و تسلیم شدن در برابر خداوند چیزی نمیخواهم. وقتی فرستادگان برای او نقل کردند که او با دیگر پادشاهان متفاوت است بلقیس با سپاهی عظیم، خود عازم سرزمین سلیمان شد. (13) قبل از رسیدن او حضرت سلیمان علیهالسلام، تدابیر لازم را برای آزمون بلقیس انجام داده بود. از جمله اینکه تخت وعرش او را به دربار خود منتقل کرده و تغییراتی در ظاهر آن داده بود. سلیمان با طرح سوالی او را مورد آزمایش قرار داد تا ببیند آیا بلقیس درک و هوش لازم را برای ایمان آوردن و تسلیم دین او شدن را دارد یا از کسانی خواهد بود که امیدی به هدایت آنها نیست. بلقیس با پاسخ منطقی و هوشمندانه خود به سلیمان علیهالسلام نشان میدهد که از تیزهوشی و درایت و دقت نظر بالایی برخوردار است. او نیز که به منظور آزمایش سلیمان آمده بود با مباحثه و مناظرهای مستدل و منطقی یقین حاصل میکند که سلیمان علیهالسلام مرد خدا و پیامبر الهی است. بلقیس که کاملاً پی به عظمت و شکوه سلیمان برده بود و او را دارای نیروی مافوق بشری یافته بود، سخت تحت تأثیر شخصیت او قرار میگیرد و در برابر مکتب و آئین او تسلیم میشود. (14)
2- بلقیس و مدیریت سالم:
مدیریت اجتماعی و آیین حکومتداری صحیح یکی از اصول اساسی زندگی بشری است. زیرا زندگی سالم که به دور از هر گونه دغدغههای
اجتماعی بوده و امنیت و آسایش جامعه را به دنبال داشته باشد، نشأت گرفته از مدیریت صحیح و سالم میباشد. مدیریت صحیح و سالم است که جامعه در سایه آن به کمال رسیده و سعادت خود را در مییابد. مدیریت صحیح بلقیس نیز بیانگر عقل سلیم او میباشد. پس از آنکه حضرت سلیمان نامهای به او فرستاد و او را به یکتاپرستی دعوت نمود. او بدون اینکه عکسالعمل بی مورد از خود نشان دهد و دعوت نامه حضرت سلیمان را منافی با مقام خود بداند، از راه صحیح وارد شده، جریان نامه را با مشاورین در میان گذاشته و سپس از راهی وارد میشود تا بتواند حقایت حضرت سلیمان علیهالسلام را آزمایش نماید و بفهمد که آیا او واقعا فرستاده خدا میباشد که او را به یکتاپرستی میخواند یا اینکه از حقیقت برخوردار نبوده و چشم طمع به قدرت و حکومت او دارد. وقتی با روح الهی حضرت سلیمان علیهالسلام آشنا شد، بر آن شد که نزد حضرت برود و با زیر پا گذاشتن قدرت و شوکت و عظمت خود، خالصانه و عاشقانه تسلیم او و عقیدهاش شود. امام خمینی (ره) نیز در یکی از اشعار عارفانه خود، با نام «سلطان عشق» این عشق بلقیس به حق و حقیقت را به تمثیل درآورده و به آن اشاره مینماید. (15)
بلقیس وار گر در عشقش نمیزدم
ما را به بارگاه سلیمان گذر نبود. (16)
برخی از ویژگیهای برجسته مدیریتی بلقیس عبارت است از:
1- بلقیس امور مملکت خود را مطابق با حکم عقل اداره میکرد، از این رو با حوادث ناگهانی بزرگ در طول حکومتش همچون مواجهه با حضرت سلیمان علیهالسلام احساسی برخورد نمیکند، او میدانست که اگر بر خلاف خرد حکمرانی نماید، سرانجام به زیانش تمام خواهد شد.
2- بلقیس در امور مملکتی خود پایبند به امر شورا بود و سعی میکرد که از دیدگاههای مشاورین خود مطلع گردد و نسبت به نظریات آنها احترام گذارد. در عین حال بسیار منطقی و واقعبینانه با مسائل برخورد میکرد و اگر نظر آنها را مخالف با مصلحت حکومت خود میدید، با استدلال کافی آنها را رد میکرد. این گونه مشورتها و نظرخواهیها موجب جلب رضایت و اطمینان عاملان اجرایی میشود و خود مدیر نیز از مزایا و فایدههای مشارکت و مشورت سود میبرد. (17)
3- بلقیس از سلامت رأی و روشنبینی و حسن تدبیر در امر حکومت برخوردار بود. چنانکه این موضوع را میتوان با فرستادن نمایندگان خود به دربار سلیمان برای بار اول و آزمایش کردن او مشاهده کرد. او عجولانه تصمیم به یکی از دو امر با سلیمان نمیگیرد «یا جنگ یا صلح» بلکه تمام جوانب را میسنجد.
4- بلقیس از شجاعت و ارادهای قوی و همتی بلند بهرهمند بود. بطوری که پس از شنیدن پیغام او توسط فرستادگان مخصوصش متوجه شد که سلیمان علیهالسلام مرد خواست و با پادشاهان دیگر متفاوت است؛ خود عازم سرزمین سلیمان میشود تا اوضاع را از نزدیک بررسی کند. او علیرغم تهدیدات سلیمان علیهالسلام، با شجاعت و همتی بلند اقدام به سفر و ترک وطن میکند.
5- به شهادت قرآن ملکه و ملت سبا مردمی خورشیدپرست و مرفه و دارای امکانات عالی زندگی و نظامی بوده و در ظاهر از نظر تشکیلاتی بر تشکیلات سلیمان برتری داشتند و خود را قویتر و قدرتمندتر میدانستند! ولی با این وضع بلقیس زنی مصالحهجو و سازگار بود و با حضرت سلیمان از راه مصالحه و هدیه وارد شد و در برنامههای او تفکر نمود و سرانجام با ایمان و اسلام خود نشان داد که خیلی عاقلانه فکر میکند و در صورت تشخیص حقیقت از آن نمیگذرد. (18)
6- بلقیس از هوش و ذکاوت بالایی برخوردار بود و قدرت شناختش از حقایق و بررسی امور به طور صحیح بسیار بالا بود، به طوری که با تشخیص درست خود از آزمایشهای سلیمان سربلند و موفق بیرون آمد و به او ثابت کرد که استحقاق دعوت به یکتاپرستی را دارد.
7- بلقیس از اعتقادات مستقل برخوردار بود و تصمیمات اعتقادی را با اختیار خود انتخاب میکرده است، چه در زمانی که به پرستش آفتاب پرداخت و چه در زمانی که به یکتاپرستی روی آورد. این بانو که حاکمیت
قدرتمندی بر قوم خویش داشت و آن ناشی از مدیریت صادقانه و مقتدرانه او بود و ملتش نیز او را قبول داشتند، از این روی در رواج اعتقاداتش در هر دو حالت بسیار موثر بوده است. (19)
8- بلقیس زیباترین بیان را در مواجهه با حق و جلوه حق الهی (پیامبر خدا) به زبان میآورد و سخنش هم طراز با کلام متقان و انسانهای متعالی می شود. اقرار به گناه و پی بردن به حقارت خود، اوج تواضع و از خودگذشتگی است. از طرفی اقرار به گناه و توبه زیبای وی حاکی از شجاعت و وارستگی شخصیتی او میکند. (20)
او نخست اعتراف میکند که بر خود ستم کرده است و بعد تصریح به توحید و اسلام میکند. سپس اسلام و توحید خود را به رویه و اعتقاد سلیمان قرار میدهد و تأکید میکندکه ایمان به پروردگار جهانیان دارد. (21)
طرح داستان بلقیس و حکومت او در کنار حاکمیت کامل سلیمان علیهالسلام نکته قابل توجه و تدبر است و آن حاکی از اهمیت و نقش اساسی این زن در عرصه مدیریت سیاسی، نظامی و اجتماعی میکند که در وجود او به عنوان یک زن تجلی کرده است. عظمت بلقیس نایافتنی است. او فهمید که نباید در برابر سلیمان ایستادگی کند و خود و قومش را به هلاکت رساند. ایستادگی در برابر سلیمان یعنی ایستادگی در برابر حق. چرا
انسان خردمند مانع حقپرستی مردم شود و آنان را با جهل و نابخردی و خرافات سرگرم نگه دارد و او با عظمت هر چه تمام تصمیم گرفت که با تمام ملت و رجال مملکتی تسلیم حق و تسلیم دعوت سلیمان شود. او زنی تاریخی بود و برای نسلهای پس از خود پیامآور حقخواهی و عدالت پیشگی و برابری در دین اسلام بود. (22)
یوکابد مادر موسی علیهالسلام: الگوی فداکاری و کیاست در عرصه اعتقادی
زندگی حضرت موسی علیهالسلام دارای مراحل گوناگونی است. در تمامی این مراحل زنان حضوری چشمگیر داشتهاند. قرآن حضور تاریخی زنان معاصر حضرت موسی علیهالسلام را در صحنههای سیاسی و اجتماعی به خوبی نشان میدهد. آنها از حریم حق دفاع کردند تا آن را به سر منزل مقصود برسانند. در این میان محوریترین و حساسترین نقش را مادر موسی عهدهدار بوده است. زن صالحی که خداوند متعال به او وحی میکند که چگونه فرزند خود را نجات دهد، فرزندی که یکی از پیامبران بزرگ الهی خواهد بود. خداوند متعال به او آموخت که چه عملکردی داشته باشد و چه تدبیری بیاندیشد و با چه مدیریت صحیحی او را از چنگال فرعون و فرعونیان برهاند و به مرحلهای برساند که در آینده از انبیا و مرسلین علیهمالسلام باشد.
1- فرعون و حکومت فرعونی:
از دیدگاه قرآن مدیریت پویا و رشد یافته مدیریتی است که رشد مادی و معنوی انسان را همراه با یکدیگر ارائه دهد و تأمین هر یک به تنهایی نشانه رشد نیست. در واقع مدیران کارآمد و موفق مدیرانی هستند که در کنار رشد مادی انسانها به رشد معنوی آنها نیز اهمیت دهند و از آنجایی که انسان شخصیتی دو بعدی است، مادی و معنوی، از این رو احتیاج به تأمین نسبی خواستههای هر دو بعد را دارد و برنامهریزی مدیران بر پایه این دو مبنا موجب تعالی و تکامل رشد افراد میشود. قرآن کریم میفرماید که امر فرعون مطابق با رشد و صواب نبوده است. (23) یعنی حکومت و مدیریت فرعون دارای رشد نبوده تا به حق و صواب و راه راست دعوت کند. ولی او همواره ادعای رشد میکرد. (24) در حقیقت خداوند متعال رشد ادعایی او را تکذیب میکند، در حالی که از لحاظ پیشرفت فناوری، قدرت مدیریت، سیاست، به کارگیری سازمانها و مردم و اثربخشی حکومتی، بسیار قدرتمند بود. اما با وجود چنین حکومتی او رشید نبوده است. هر چند خود او ادعای رشد داشته است. قرآن علت عدم رشد فرعون را سه چیز میداند:
1- استضعاف (قصص/4) 2- استخفاف (زخرف/ 54) 3- استعباد (شعراء/ 22). علت عدم رشد حکومت و مدیریت فراعنه، عدم اعتنا به شخصیت انسانها و برده دانستن آنها و عدم اهتمام به رشد متعالی و تکامل آنهاست. در حالی که این نوع استبداد ظالمانه منجر به سقوط و نابودی خود و حکومتشان میشود. (25)
2- یوکابد محلّ وحی الهی:
کاهنان به فرعون خبر داده بودند که مردی از دودمان یعقوب که در مصر پراکندهاند، سرانجام به سرنوشت تو خاتمه میدهد و نابودی قطعی تو به دست اوست. فرعون برای جلوگیری از این خطر دستور داد، مأموران از مرد و زن، زنان و خانوادههای بنیاسرائیل را زیر نظر بگیرند و هر گاه اطلاع یافتند یکی از زنان آبستن است شکم بدرند و اگر جنین پسر بود به قتل رسانند. مادر موسی که آبستن به موسی بود و اراده الهی بر این بود که فرزند او از پیامبران اولوالعزم علیهالسلام گردد و به رهبری خلق گماشته شود، از این وضعیت سخت نگران و آشفته بود. او که در تدبیر و زیرکی و ایمان و نیز رأی و فراست، در مراحل و درجات عالیه قرار داشت و از زنان بزرگ روزگار خود بود به مرحلهای از شایستگی رسید که خداوند او را منزل وحی خود قرار داد، قرآن کریم سخن از آن دارد که بر این زن هم وحی نازل شد. (26) یوکابد از بانوان نمونه قرآن است. در دامان این بانوی بزرگوار، باید فرزندی تربیت شود که بساط جور وستم جبار زمان،
یعنی فرعون را برچیند و مردم مستضعف را نجات دهد. او قطعا میباید در یودکه خداوند او را دوران بارداری و پس از وضع حمل با مشکلات بزرگی روبرو شود. از این رو از همان دوران بارداری عنایت غیبی شامل حال او و فرزندش بود. با تولد طفل کار مادر دشوارتر میشد و مأموریت الهی او بطور جدی آغاز میشد. او ناگزیر به طرح یک برنامهریزی دقیق و صحیح بود تا با ظرافت و تدبیر خاصی بتواند در طول سالیان متمادی فرزند خود را از انواع خطرات حفظ نماید و او را به مرحلهای رساندکه اراده الهی را در روی زمین عملی سازد. (27) مادر موسی بسیار میترسید که مبادا فرزندش را بکشند. اینجاست که قدرت غیبی به مدد او میآید و او را راهنمایی میکند که چه کند. بر خلاف این اندیشه باطل که فرعون و فرعونیان زنان را در امور سیاسی و اجتماعی، کارآمد تصور نمیکردند و به آنان به دیده حقارت مینگریستند، به وضوح میبینیم که در مسیر تعذیب و نابودی فرعون، زنان بزرگی پا به عرصه میگذارند و در این راستاست که جریان تمکن مستضعفان در جامعه آن روز با وحی به یک زن آغاز میشود. (28) این بانو مورد گزینش الهی قرار میگیرد و ظرف نزول رحمت الهی و صحنه بروز قدرت حق میشود تا حضور آنان در این نقطه عطف تاریخی، نه تنها برای فرعون بلکه برای آیندگان نیز به ثبوت رسد. (29)
مادر موسی به فرمان وحی موسی را در صندوق قرار داده، و او را به دریای نیل میافکند. (30) و از او خواسته میشود که هیچگونه غم و اندوه و نگرانی به خود راه ندهد او با پیگیری تمام و مساعدت دخترش متوجه میشود که صندوق بدست مأموران فرعون میافتد. خواهر موسی از طرف مادرش مأموریت مییابد که قدم به قدم در پی موسی باشد تا ببیند که سرانجام کار او به کجا میانجامد، همین که خواهر موسی دید که صندوق را به درون کاخ فرعون بردند، درصدد بر آمد که تمام سختیها و خطرات را به جان بخرد و برای نجات برادرش به هر ترتیب که شده وارد کاخ شود. (31) آسیه همسر فرعون با دیدن موسی از فرعون درخواست میکند که او را نزد خود نگه دارد، و فرعون با همه قدرتی که داشت و خود را خدای خدایان مینامید، سرانجام تسلیم پیشنهاد همسرش شد و اجازه داد که آن طفل در کاخ فرعونی بماند. موسی پستان هیچ زنی را بدهان نگرفت چرا که اراده خداوندی بر این بود که او فقط پستان مادرش را به دهان بگیرد و تحت نظارت مستقیم او تربیت و رشد یابد. با راهنمایی خواهرش به آنان، از آن پس مقرر گردید که مادرش سرپبرستی او را به عهده گیرد و
او را پروش دهد و بدین سان خداوند مهربان دوباره او را به آغوش مادر باز گردانید تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد و بداند که وعده خدا حقیقت دارد. (32)
3- یوکابد و مدیریت پویا و هوشمندانه:
یوکابد محل وحی الهی بود. او با الهام غیبی از جانب پروردگار به مراقبت از فرزندش پرداخت. این زن توانمند از نوعی مدیریت هوشمندانه و با کیاست برخوردار بود که در برابر سختترین حوادث، مقاومت و ایستادگی کرد و توانست مأموریت الهی خود را ایثارگرانه و با موفقیت به پایان برساند. در دامان این بانوی قهرمان، فرزندی تربیت میشودکه بساط ظلم و ستم امپراطور فرعون را بر میچیند و نهضتی عظیم برای نجات مستضعفان و مظلومان بر پا میکند. از ویژگیهای برجسته مدیریتی یوکابد عبارت است از:
1- ذکاوت و دوراندیشی:
مادر موسی علیهالسلام با ذکاوت و تیزبینی به کاخ نفوذناپذیر فرعون راه یافت و تربیت فرزندش را مستقیماً عهدهدار شد. موسی علیهالسلام در خانه فرعون تربیت ملوکانه شد و همه علوم و فنون را فرا گرفت و در سن رشد و بلوغ و بزرگی به پیامبری مبعوث شد. (33)
2- استقامت و پایداری:
مادر موسی علیهالسلام زندگی بسیار سخت و دشواری را سپری کرد و سالها برای تأمین معیشت فرزندانش تلاش کرد. وقتی آنها
بزرگ و مستقل شدند و موسی و برادرش هارون امر رسالت پروردگارشان را عهدهدار شدند، او دیگر به هدف مقدس خود رسیده بود.
3- شجاعت و از خودگذشتگی:
مادر موسی علیهالسلام میدانست که مأموران فرعون در کمین یکتاپرستان هستند. او میدانست که زنان آبستن بنیاسرائیل را شکم میدرند و فرزندان پسر را به قتل میرسانند ولی با شجاعت هر چه تمام در زیر یوغ استبداد فرعونی فرزند خود را حفظ کرد. این شجاعت برای حفظ و بقای دین الهی و آرمانهای آن ستودنی و قابل تقدیر است.
4- ایمان و توکل:
او به قدرت خداوند و اراده الهی در این مأموریت توکل داشت و یقین میدانست که سرانجام وعده الهی بوقوع میپیوندد و او و پسرش بر فرعون پیروز میشوند. از این رو با ایمان و باور قلبی توانست فرزند خود را در آبهای پر خروش نیل پرتاب کند و او را به کام دشمن بفرستد.
5- شایستگی تربیت فرزندان صالح:
اراده خداوند بر این بود که موسی علیهالسلام در دامان مادر واقعی خود تربیت و بزرگ شود. پیامبران علیهالسلام و مردان بزرگ الهی برای رسیدن به مقام شایسته باید در دامان مادرانی شایسته بزرگ میشدند و رشد مییافتند، وقتی از مادر موسی علیهالسلام خواسته میشود که با برنامهریزی دقیق خودش به موسی شیر دهد به این دلیل است که ویژگیهای مادر از طریق شیر به جان فرزند انتقال مییابد.
مسأله تأثیر شیر و انتقال خصوصیات شخصیتی از این طریق به فرزندی که در آینده نمودی متعالی خواهد داشت، در واقع ظهور و بروز ارزشهای یک زن در یک پیامبر و در تکتک سلولهای اوست. (34) این مادر مدبر در تربیت فرزندانش بسیار موفق بود، موسی علیهالسلام را برای پیامبر شدن تربیت کرد. هارون را طوری تربیت کرد که یار و یاور برادرش باشد و در تمام مراحل زندگی، پشتیبان او که مرد خدا و پیامبر خدا بود، باشد. (35) و خواهر موسی علیهالسلام را آنچنان تربیت کرد که با شجاعت تمام به دفاع از برادر پرداخت و برای نجات دین خدا، جان خود را به خطر انداخت و در آن شرایط خفقانزا و زیر حکومت ظالم و طاغوتی توانست فرزندانی مبارز، هدفمند، یکتاپرست، متحد و ضد طاغوت تربیت کند.
6- استقلال رأی بدون تکیه بر دیگران:
در معرفی حضرت موسی علیهالسلام و مراحل پر فراز و نشیب زندگانی او در قرآن، هیچ نشانی از پدر موسی علیهالسلام ذکر نمیشود. پر واضح است که در شرایط خاص سیاسی و اجتماعی آن مردان به شدت تحت فشار آزار و اذیت فرعون بودند و اغلب در زندانها زیر شکنجه و یا تحت تعقیب بودند. آنچه قطعی است اینکه در قرآن به پدر موسی اشارهای نشده و فقط از مادر موسی علیهالسلام سخن به میان آمده است. او با عزمی راسخ و بدون ترس و واهمه از نبودن همسر، انجام وظیفه میکند.
7- حضور پررنگ اجتماعی:
بر خلاف اندیشه باطل فرعون نسبت به ناکارآمد بودن زنان که به همین دلیل زنان و دختران را زنده نگاه میداشت و مردان و پسران به قتل میرساند، و با وجود جهل، کفر و ظلم فراوان در جامعه آن روز، این زن شایستگی پیدا میکند که جایگاه فرمان الهی باشد و به طور کامل تحت تسلط و فرماندهی او قرار گیرد و بصورت مجرائی برای تحقق اراده خداوند در آید و دستورات خاصی به او ابلاغ شود و او از آینده مطلع شود. این مقام موجب میشود که او قیامی عظیم نموده و اقدام به یک حرکت بزرگ اجتماعی نماید و دست به هر خطری بزند تا این مشیت عظیم الهی را به مقصد نهایی برساند.
8- مدیریت شایسته:
مادر موسی علیهالسلام با این ویژگیهای رفتاری، هم در زمان خود و هم در زمانهای بعد الگویی شایسته برای دیگران بخصوص زنان میباشد. او به ما آموخت که یک زن با خودسازی، اخلاص، ایمان و توکل، اعتماد به نفس، استقلال رأی، هوشمندی و درایت و شجاعت و پایداری میتواند با خداوند ارتباطی نزدیک پیدا کند و مورد عنایت و حمایت بی دریغ او برای رسیدن به اهدافش قرار گیرد. او نشان داد که زنان نیز همچون پیامبران علیهالسلام میتوانند از کارگزاران و عاملان خداوند در روی زمین برای خدمت به خلق باشند.
آسیه همسر فرعون: الگوی مبارزه و شهادتطلبی در عرصه اعتقادی:
آسیه همسر فرعون و ملکه مصر بود. او در قصر فرعون به سر میبرد و از انواع امکانات مادی و رفاهی برخوردار بود. آسیه همسر پادشاهی مستبد و خودخواه آن مملکت باستانی بود که ظلم و بیدادگری او در تاریخ بشر ضربالمثل است. فرعون نیز همچون نمرود هم خود دعوی خدایی داشت و هم حافظ و نگهبان بتخانه ملت و مروج بتپرستی قوم بود. فرعون از کم رشدی و فرمایگی قوم، سوء استفاده میکرد و کارش به جایی رسیده بود که خود را «خدای خدایان» مینامید. (36) ولی همسر او آسیه زنی بودکه در هالهای از نجابت، لیاقت و پاکی قرار داشت. رشد شخصیت و توجه به وظیفه انسانی و ایمانی او کار را به جایی رساند که کاخنشین بهشت شده و در ردیف بهترین زنان عالم قرار گیرد. ایمان آوردن او به حضرت موسی علیهالسلام بزرگترین ضربه به دستگاه فرعون بود، چرا که او نزدیکترین فرد به فرعون بود. فرعون برای انصراف او از این تصمیم به هر وسیله ممکن ـ تهدید و تطمیع ـ متوسل شد ولی جز مقاومت از او چیزی ندید و بدین وسیله توانست شرایط حاکم بر نظام حکومتی آن روز را در هم بریزد. (37)
1- آسیه مشتاق هدایت فرعون:
وقتی موسی علیهالسلام به اصرار آسیه در دربار مصر ماندگار شد و تحت مراقبت شخصی ملکه و مهرو محبت او قرار گرفت و بزرگ شد و به مقام نبوت
رسید، آسیه به او گروید و از او به شدت حمایت کرد ولی ایمانش را از فرعون پنهان میداشت و تلاش میکردکه فرعون را با دین موسی و با حقیقت آفرینش و آیین یکتاپرستی بطور غیر مستقیم آشنا سازد. چرا که فرعون در برابر وی تأثیرپذیری داشت و بیشتر مواقع با او مشورت میکرد. در هر حال این تلاش آسیه به جایی نرسید، هر چند کوشش او یک شیوه تبلیغی و تربیتی ظریف را در بر داشت. وقتی موسی (ع) بارها و بارها تلاش کرد که فرعون را به یکتاپرستی فرا خواند و فرعون دعوت او را نمیپذیرت، آسیه به شدت از این برخورد رنج میبرد و تلاش میکرد که او را به دین موسی علیهالسلام جذب کند. این زن سمبل انسانیت، الگوی شرافت و نمادی از یک موحد خالص و خداجو است. او در خانهای به یاد توحید و یگانگی بود که نه تنها در آن یادی از خدای یکتا نبود بلکه صاحب آن خانه دشمن این یکتاپرستی بود در مقام ستیزهگری با آن بود. (38)
2- همسر فرعون، اسوه مومنان:
وقتی جریان رود نیل موسی علیهالسلام را به مقر دشمنانش میرساند و آنها قصد ذبح او را میکنند، در میان آنان زنی یافت میشود که با تیزبینی و شامهای قوی او را از چنگال آن دژخیمان نجات میدهد و مانع قتل او میشود. فرعون در تردید است که آیا این همان کودکی است که منجمان دربارش گزارش دادهاند یا نه؟ آسیه او را از تردید بیرون میآورد و به او اطمینان میدهد که کودکی که دست پرورده خودشان باشد، هرگز آنگونه تربیت نمیشود، بلکه برعکس فرزندی میشود که نور دیده آنها شده و سبب افتخار و خرسندی آنان میشود.
همسر فرعون بدون اینکه تحت هدایت پیامبری از پیامبران الهی قرار گیرد، با هدایت فطری خویش نهایت خلوص را به نمایش میگذارد و شخصیتی از خویش ترسیم میکند که او را به صورت اسوه و الگوی مومنان در میآورد، ارزش نقشی که این بانو در بنیاد نهادن نهضت موسی با نجات دادن او داشت، بسیار است. همچنین اهمیت و ارزش نقش این بانو در دنبال کردن نهضت موسی، بیشتر معلوم میگردد. نهضتی که مسیر اجتماع را دگرگون ساخت، اجتماعی که قر