برخی فرهنگها از لحاظ سلامت عاطفی نقایصی دارند. ما در هزارتوی افکار، رسانهها، فرهنگ، آدمها، سروصداها، کلمات، مانیتورها و سردرگمیها زندگی میکنیم. در طول زندگی تجربیات مختلفی کسب میکنیم که قرار است از از آنها درس بگیریم. قرار است به زندگیمان شکل بدهیم، قرار است همه چیز را در کنار هم داشته باشیم. اما نمیتوانیم و شکست میخوریم. ما انسانها، کامل نیستیم و قرار نیست با اولین تلاش به همه چیز برسیم.
همهی ما با مشکلات و مسائل خاص خودمان به این دنیا آمدهایم. بعضی از مسائلی که در زندگی با آن مواجه میشویم، ذهنی و عاطفی هستند و میتوانند زندگی را به کام ما تلخ کنند. امروزه آدمهای بیشتری دچار مشکلات عاطفی شده و به دنبال چاره و درمان آن هستند، اما باید بدانیم که هر کسی در این دنیا ترس، سردرگمی یا گمشدهای دارد اما هیچکس در مورد آن حرفی نمیزند.
در یک کلام، ما از لحاظ عاطفی نقایصی داریم، اما چگونه میتوانیم آنها را برطرف کنیم؟
اولین مرحله در به دست آوردن سلامت عاطفی
پیش دیگران پذیرفتنی نیست که بگوییم انسانهای کاملی نیستیم یا حالمان خوب نیست یا اینکه که پیش دوستانمان دربارهی ترسها یا احساس شرمندگی و کسالت حرف بزنیم. حقیقت این است که اولین گام در حل مسائلِ عاطفی، پذیرش آنهاست. ابتدا باید آنها را بپذیرید و سپس به حل مشکلات بپردازید. اگر فکر میکنید قویترین افراد کسانی هستند که هیچ مشکلی ندارند، باید بدانید که سخت در اشتباهید. کسانی قویترین هستند که زندگیشان با سختیها همراه است.
خب حالا چه کار باید بکنید؟ مشکلاتتان را در نظر بگیرید و متعهد باشید که روی آنها کار میکنید. سپس به پیش بروید…
عامل درونی همهی مشکلات عاطفی
تنها یک چیز مشخصکنندهی سلامت عاطفی شماست. فکر میکنید چه چیزی؟ افکار شما!
هر کتابی دربارهی سلامت ذهن که میگوید به افکارتان توجه نکنید یا مراقب افکارتان نباشید، به شما دروغ میگوید، پس ابتدا سوالات زیر را از خود بپرسید:
افکارتان چگونه هستند؟
چه چیزهایی (نداهای درونی ذهن) به خودتان میگویید؟
وقتی در حال انجامِ کاری هستید چه چیزی به ذهنتان خطور میکند؟
ریشهی حل مسائلِ عاطفی، در واکنشهای شما نسبت به زندگی قرار دارد. چرا که زندگی فراز و نشیبهایی دارد و نحوهی برخورد ما با این فراز و نشیبهاست که اهمیت دارد.
نحوهی برخورد با فراز و نشیبهای زندگی، در واقع شیوهی مدیریت شما در زندگی است
تمام واکنشهای شما در زندگی چه فوری باشد و چه از پیش طراحی شده، از این نقطه آغاز میشود. پس به آنها خوب نگاه کنید، آنها را بررسی و درک کنید: آنها میتوانند تغییر کنند. ذهنِ انسان یک شبکهی طراحی شدهی عصبی است. حتی اگر همیشه به خودتان بگویید که من به اندازهی کافی خوب نیستم، باز هم ذهنتان ساختاری دارد که چیز متفاوتی میگوید و افکار مثبتی خلق میکند و همیشه کار میکند.
شاید عجیب به نظر برسد، اما روالهای جاری زندگی میتوانند زندگیِ شما را متحول سازند
شما به وسیلهی کارهایی که همیشه انجام میدهید، شناخته میشوید. در واقع این روالها هستند که زندگی شما را میسازند. میخواهید تمیز باشید؟ باید ۱۰ دقیقه برای دوش گرفتن در نظر بگیرید. میخواهید سالم باشید؟ باید ۴۵ دقیقه ورزش کنید.
اگر بخواهید سلامت ذهنی داشته باشید چه میکنید؟ باید زمانی را برای روالهای جاری و مهم زندگیتان در نظر بگیرید.
آیا دربارهی برخی چیزها تردید دارید؟
۱۰ دقیقه در روز را برای نوشتن افکارتان در نظر بگیرید (جملات خاصی که معمولا به خودتان میگویید)، سپس دلیلی منطقی بیابید که چرا این تردیدها درست نیستند. حالا دلایل خود را به یاد آورید، میبینید با به خاطر آوردن آنها شک و تردیدها از بین میروند.
از آنچه دارید ناراضی هستید؟
۱۰ دقیقه وقت صرف کنید و بنویسید چه چیزهایی دارید که باید به خاطر آن شکرگزاری کنید، سپس روزتان را آغاز کنید.
آیا رویایی دارید که میخواهید به آن برسید؟
رویایتان را بنویسید. تمام موانع سرِ راه از جمله خودتان را در نظر بگیرید و ببینید که چطور میتوانید از آنها عبور کنید.
آیا ذهن شما از افکار منفی پر شده؟
هر روز بعد از بیدار شدن کمی تفکر کنید و روی چیزهایی که به خاطر داشتنشان شکرگزار هستید، تمرکز کنید.
اقدامات شما همان روالها هستند و این روالها شما را از لحاظ عاطفی به پیش میبرند
به گفتهی چارلز دوهیگ (Charles Duhigg)، نویسندهی کتاب قدرت عادتها:
تغییرات شاید همیشه سریع و آسان نباشند، اما با تلاش و صرف زمان تقریبا هر عادتی میتواند تغییر یابد.
راز پاسخگویی به سوالات
بسیاری از ،راههای حلِ مشکلات ساده هستند، اما متاسفانه ساده بودن به معنای آسان بودن نیست. وقتی میگویند به سادگی با ۴۵ دقیقه ورزش روزانه، جسمی سالم داشته باشید اما اگر شما انگیزهای برای بیرون رفتن نداشته باشید دیگر این توصیهها فایدهای ندارد. مشکل این نیست که «من نمیدانم چگونه باید جسمی سالم داشته باشم» مشکل این است که «نمیدانم چگونه باید به خودم انگیزه بدهم تا جسمی سالم داشته باشم»، این به این معناست که شما مشکل دیگری دارید که باید حل شود.
مشکل اصلی و واقعی خود را حل کنید تا زندگیتان درست شود.
دربارهی این مسائل مطالعه کنید و سعی کنید که پاسخ پرسشهایتان را پیدا کنید.
راه پیشرفت چیست؟
من کل زندگی، از دوران نوجوانی تا بزرگسالی، از لحاظ عاطفی با پیچ و خمهای زیادی مواجه بودهام. من یک شرکت چند میلیون دلاری داشتم، اما به خاطر پسرم آن را فروختم. من از دوران دبیرستان در جستجوی راه خود بودم و اشتباه کردم که به دانشگاه رفتم در حالی که سعی میکردم کاری را شروع کنم که هنوز اتفاق نیفتاده بود.
زندگی گاهی سخت است، اما چیزی که در زندگی اهمیت دارد این است که بدانیم افرادی که هوشمندتر از ما بودهاند، مشکلاتی مانند ما داشتهاند. هر کسی در این دنیا ممکن است با مشکلاتی مانند چاق شدن یا احساسات ناخوشایندی مثل از دست دادن عزیزان، خوب نبودن، خونسرد نبودن، عضو هیچ گروهی نبودن، شاد نبودن با دوستان، دوست داشته نشدن و احساسات ناپایدار و ناخوشایند دیگری مواجه شود. اما افراد باهوش این مشکلات را مینویسند و سعی میکنند آنها را پشت سر بگذارند.
چارچوب حمله به این مشکلات عاطفی ساده است:
- این را بپذیرید که باید روی سلامت عاطفی خود کار کنید.
- افکارتان را تحلیل و بررسی کنید و دربارهی آنها سوال بپرسید.
- برای درگیریهای عاطفیِ خود راهکارهایی خلق کنید.
- مشکلات اصلی خود را پیدا کنید و سعی کنید آنها را برطرف سازید.
- تحقیقات موجود در این زمینه را بخوانید و بهترینها را به کار ببرید.
هیچکس نمیگوید این کارها آسان است،اما ارزشش را دارد که آنها را امتحان کنید. یادتان باشد اگر بخواهیم فرهنگِ زمان خود را بهبود ببخشیم و مشکلات عاطفی را حل کنیم راه دیگری جز عمل به این توصیهها نداریم.